...که بگویم چقدر می‌خواهم در کنارت کمی قدم بزنم!

که اگر نیستی چه بهتر که هم? شهر را به هم بزنم

نه... به هم که نمی‌توانم... نه!... سعی کردم، ولی نشد، دیدی

سهم تو صبح راه‌راه شد و سهم من این‌که هی قلم بزنم

بس که هر شب نشسته‌ام تا صبح هی عوض کرده‌ام کانال‌ها را

می‌توانم سه ساعت از فقر مردم هنگ‌کنگ دم بزنم

می‌توانم به جای این خودکار پشت یک میز شیک بنشینم

از حقوق بشر دفاع کنم، حرف‌های قشنگ هم بزنم!

می‌توانم به چشم‌های تو و دست‌های بنفشه پشت کنم

حرف‌های قشنگ را گفتم؟... حرف‌های قشنگ هم بزنم!

شاید اصلاً درستش این باشد که من و تو به جای این کلمات

بنشینیم روبروی هم و چاییت را برات هم بزنم

شاید... اما چطور بعد از آن روزهایی که... بچه‌هایی که...

(مثل یک روزنامه مجبورم حرف‌های درشت کم بزنم)

...

آشپزخانه باز پر شده از سوسک‌های سیاه بد ترکیب

آه!... باید دوباره برخیزم دور تا دور خانه سم بزنم

                                                                                         از پانته آ صفایی

آن قدرها هم زندگی بعد از تو راحت نیست

حتی به چشمم آسمان ها بی نهایت نیست

از قطب می آیند انگاری پرستوها

پروازشان مثل گذشته پرحرارت نیست

هر صبح گلدان ها پُرند از غنچه ها... اما

در خانه ی من صبح بی تو باطراوت نیست

دنیای بی تو جاده ی چالوس بی رنگ است

که پیچ و تابش جز عذابی در نگاهت نیست

وقتی نباشی زندگی اصلا خود مرگ است

خوابیده ساعت... مُرده را کاری به ساعت نیست!

گفتی ولی... من را به شادی، بی تو، عادت نیست

شعر از مطهره عباسیان

هرکسی آمد به دنبال تو دنبالش نکن !

     هر که پر زد در هوایت بی پر و بالش نکن!

     برخلاف میل تو هرکس که حرفی می زند

     زود با یک چشم غره مثل من لالش نکن !

     دلبری کی امتیازی انحصاری بوده است؟

     تا کسی وابسته ات شد جزء اموالش نکن !

     عاشقی کی واحد اندازه گیری داشته ست؟

     عشق را قربانی متراژ و مثقالش نکن!

     جای خود دارد نوازش؛ وقت خود دارد عتاب!

     اسب وقتی می خرامد دست در یالش نکن !

     رسم صیادی نمیدانی نیفکن دام را !

     صید اگر از دست تو در رفت دنبالش نکن!

                                                                             اصغر عظیمی مهر

حکایتِ‌ چشم هایت اگر نبود

 
تمامِ کتاب ها

سفید چاپ می شدند 

و شاعران 

وداستان سرایان تهی از واژه

آسوده خاطر از اینکه ذهنشان درگیر تو نیست

هر کدام

گوشه ای از کار دنیا را 

در دست می گرفتند...

"علیرضاباقی"

 منتظر هستم ! مسلح کن تفنگ دیگری!

سمت من شلیک کن حالا فشنگ دیگری!

پشت هر لبخندت اخمی تلخ پنهان گشته است!

غالباً خفته ست در هر صلح ؛ جنگ دیگری!

مثل یک دیوانه دنبالت به راه افتاده ام

سمت من پرتاب کن - از لطف- سنگ دیگری!

من بمانم یا که نه ؟! تکلیف را معلوم کن!

نیست دیگر بیش از این وقت درنگ دیگری!

عاقبت بر پایه ی قانون جنگل میشویم –

تو غزال دیگری و من پلنگ دیگری!

من که دنبال شکارت نیستم آهوی من!

آمدم بلکه نیفتی توی چنگ دیگری!

                                                                                 شعر از اصغر عظیمی مهر

کاش حوله ای بودم آویزان به میخ ، تا هرروز صبح قبل از همه صورتت را می بوسیدم

همیشه میخواهمت پس رفتنت آغاز ویرانی ست...حرفش را مزن

شب و روز میبارم...
تو فقط رنگین کمان لحظه هایم باش!

من نباشم دنیا یک من کم دارد! تو نباشى من یک دنیا کم دارم!

امروز دستم را گرفتی و تمام دنیای من کف دستان تو جا ماند...

پرانتز باز (دوستت دارم...
پرانتز را نبستم بگذار این حقیقت تا ابد جریان یابد

چقدردر نظرت کوچکم! اما قلبی بزرگتر از مشت کوچکم دارم چرا که در قلبم عشق تو جا گرفته است.

این روزها حرمت نان از قلب بیشتر است......نان را میبوسند و قلب را میشکنند...

تـو به احساستــــ بیامـــوز نفـــس نکشـــد هـــوای دل ها آلــودستــــ اینجـــا فاصـ ـ ـ ـله ی یکــــ عشـــق تا عشـــق بعدیــــ یکــــ نـ ـ ـخ سیگـ ـ ـار استـــــ !

اگه عشقت کورم کنه مهم نیست ، حس بودنت قشنگ تر از دیدن دنیاست...

عشق یعنی اونی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی هربار میگه این دفعه آخریه که می بخشمت و با اخم میاد توی بغل

از اداره کشاورزی مزاحمت میشم لطفأ به محبتی که تو دلم کاشتی رسیدگی کن.

دلم واسه ستاره ها تنگ شده ستاره ها فکر میکنن جدی میگم ولی دارم شوخی میکنم دلم واسه ماه تنگ شده ماه فکر میکنه جدی میگم ولی دارم شوخی میکنم دلم واسه تو تنگ شده تو فکر میکنی دارم شوخی میکنم ولی من جدیم

اگه شکلات بودى شیرین ترین بودى،اگه عروسک بودىزیباترین بودى،اگه ستاره بودىدرخشان ترین بودى و حالا که دوست منى عزیزترینى.

تو را به رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم: تا گل من هست ، زندگی باید کرد.

آن لحظه که فکرش را نمیکنی ، کسی در دوردستها خاطره خوبیهایت را ورق میزند...

خیلی وخته آپ نکردم ببخشید ولی این روزا اصلا حوصله ندارم داغونم. با کامنتاتون می خوام دلگرم شم.

آیا میدونستید که دکتر احمدی نژاد اعلام کرد که ما در پارس جنوبی 80 هزار چاه بنزین داریم؟؟؟!!!

(بیخیال که قطر داره از پارس جنوبی نفت میگیره اما چاه بنزین!!!)

آیا میدونستید که مسوولین اعلام کردند که %10 اقتصاد ما به نفت وابستس؟؟؟!!!

آیا میدونستید که روز سربازان گمنام امام زمان وجود دارد؟؟؟!!!

آیا میدونستید شاهین نجفی قاری قرآن بود و بعد از دیدن بعضی چیزها(خودتون تحقیق کنید) خواننده شد؟؟؟!!!

آیا میدونستید آقای لاریجانی گفته که فقط روحانیون صلاحیت قضاوت در دادگاه ها را دارند؟؟؟!!!

آیا میدونستید هزینه ی هر دستگاه پارازیتی که در شهرها نصب میشه (برا پارازیت رو بعضی شبکه ها مث بی بی سی فارسی)

میلیاردیه و با این پول قلنبه میشد چقدر آبادانی و کار ایجاد کرد؟؟؟!!!

آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ... ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...

از چی بگم؟ / از بیکاری ، فقر؟

مردم چیکاکنن / مث  همیشه صبر؟

چیکار دارینشون / ولشون کنین

یه فکری برای / مشکلشون کنین

چند نفر بمیرن / هزار تا

رو جسدشون بره / هزارپا

یا که خوراکه / موش و سوسک بشن

تا که چراغا / بمونن روشن

چراغا؟ / پس کجاس، کو؟

اونو میگی؟ / اون که هس یه کورسو

از چی بگم؟ / ازبیم یا امید؟

از کدومش؟ / که، به تو رسید

بیم یا امید؟ / سیاه؟، سفید؟

روی من که جز سیاهی / چیزی ندید

گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای
درباری(عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می***گذارد
مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت
مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را
شایسته پاداشی گران کند و همینطور در ادامه …*
*شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت.*

شاعراین چنین سرود:

سالها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا

یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا

همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را

تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه

تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه

مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش

یاد داری که تو را شب به سحر می کردم
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال

وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال

عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم / با اشک تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من / وابستگی ام را به تو باور کردم

قربون همتون