92/6/8
3:15 ع
...که بگویم چقدر میخواهم در کنارت کمی قدم بزنم!
که اگر نیستی چه بهتر که هم? شهر را به هم بزنم
نه... به هم که نمیتوانم... نه!... سعی کردم، ولی نشد، دیدی
سهم تو صبح راهراه شد و سهم من اینکه هی قلم بزنم
بس که هر شب نشستهام تا صبح هی عوض کردهام کانالها را
میتوانم سه ساعت از فقر مردم هنگکنگ دم بزنم
میتوانم به جای این خودکار پشت یک میز شیک بنشینم
از حقوق بشر دفاع کنم، حرفهای قشنگ هم بزنم!
میتوانم به چشمهای تو و دستهای بنفشه پشت کنم
حرفهای قشنگ را گفتم؟... حرفهای قشنگ هم بزنم!
شاید اصلاً درستش این باشد که من و تو به جای این کلمات
بنشینیم روبروی هم و چاییت را برات هم بزنم
شاید... اما چطور بعد از آن روزهایی که... بچههایی که...
(مثل یک روزنامه مجبورم حرفهای درشت کم بزنم)
...
آشپزخانه باز پر شده از سوسکهای سیاه بد ترکیب
آه!... باید دوباره برخیزم دور تا دور خانه سم بزنم
از پانته آ صفایی
پیام رسان